نغمه، دلم خیلی خیلی تنگ شده برات
سلام. شب بخیر. رفته بودم پیش خانوم فتحی. مثل همیشه از یه نقطه بد شروع شد و به بهترین شکل ممکن تموم شد
اوضاع و احوالم حسابی بهم ریختهست
پرنده خارزار میخونم برای بار سوم. وضعیت آخر توماس هریس رو تازه تموم کردم
چقدر پلارک کویر شده. یعنی کلاً اینجوری بوده هر وقت تو هستی دوستات و فنز نیستند.وقتی تو نیستی اونا همه دور هم جمع هستن
فکر میکنم دیگه پائیز و زمستونی مثل سالهای 77 و 78 نمیبینم. چقدر دوستداشتنی بودند اون سالها
الان تقریباً 5 سال میشه که به شدت از روزهای پایانی سال بدم میاد. کسی از اینروزها بدش میاد که عاشق پائیز و زمستون بود
صبح زود بیدار شدم. خوابم میومد و سر درد داشتم. نرفتم شرکت. الان هم نشستم اینجا و کتاب میخونم
یه فال تاروت. سلتیک کراس. خوب و امیدوار کننده. میرم بخوابم. صبح میرم شرکت
همین الان رسیدم خونه. کوفته و خورد. هم جسمی هم روحی